Wednesday, September 21, 2005

فرق

خيلي دوست داشتم بهت بگم نرو...... ولي مجبورم كردي بگم "بمون"

Tuesday, September 06, 2005

اعتراف

- بيدار شو .... وقتشه ، ساعت چهار صبحه ....
صداي خش دار زندانبان بود...... مي دونست كه همچين روزي بالاخره مي رسه. پا شد لباس زندانش رو پوشيد و همراه دو نفر نگهبان كه زير بغل هاش رو گرفته بودن راه افتاد ..... از شدت شكنجه نمي تونست راه بره و لنگ لنگان راه مي رفت ..... تا ديشب احساس غرور مي كرد كه همه اون شكنجه ها رو تحمل كرده بود .. يكي از كليه هاش و بينايي يك چشم رو از دست داده بود و گوشش هم ديگه خوب نمي شنيد .... زخم معده و ناراحتي رواني هم روي همه اينها ..... ولي باز اعتراف نكرده بود ..... همه اينها رو از ديروز كه حكمش قطعي شده بود براي خودش مرور مي كرد و باعث افتخارش بود ......
- صورتت رو بالا بگير ، مي خوام چشمهات رو ببندم
داشت به نامزدش فكر مي كرد ........
- نبند ... سركار امروز چه روزيه ؟
- 15 شهريور
- 15 شهريور؟؟!!
15 شهريور .... 15 شهريور.... 15 شهريور .... اين تاريخ براش خيلي آشنا بود ........ مخش داشت متلاشي مي شد......
- سركار حواسم نبود ..... 15 شهريور قرار بود بچه ام به دنيا بياد ..... شما خبري نداريد؟
- (با پوزخند) قدم نو رسيده مبارك......
تمام اين اتفاقاتي كه براش تو اين شش ماه اتفاق افتاده بود بي معني اومد ..... تمام اون چيزايي كه باعث افتخارش بودن
صداي نامفهومي مي اومد .... اقدام عليه ...... مشاركت در .....
پيش خودش فكر مي كرد اگه اعتراف كنم مي تونم زنده بمونم .... آزاد مي شم ...... بچه ام رو ببينم و بهش بگم كه راه منو ادامه بده ....
- جوخه آماده .................
فكر كرد كه هنوز حكمش رو نخوندن ... مي تونه همه چي رو اعتراف كنه .... اعتراف مي كنم ... اعتراف مي كنم.... خواست با صداي بلند بگه
- اعترا.......
با فرمان آتش بقيه حرفش تو صداي شليك گلوله ها .... خاموش شد
اول به زانو در اومد بعد مچاله شد ..... صورتش گرماي خونش رو حس مي كرد
مامور تير خلاص اومده بود بالاي سرش كه ببينه زنده اس ....
نگاش مي كرد ... مي خواست بهش بگه "چرا حكمم رو نخوندين ؟؟؟ من مي خواستم اعتراف كنم...." ولي فقط مي تونست پلك بزنه
صداي صفير تير خلاص رو شنيد ...

Saturday, September 03, 2005

كثرت و وحدت

همه آدمها شبيه همند ....... فقط در پاره اي از موارد مثل نژاد و قيافه و اسم و شخصيت و... با هم فرق دارند