Thursday, June 30, 2005
- ببخشيد اين آدرس رو مي دونيد؟
- همين خيابون رو كه مستقيم بريد ميرسيد به انقلاب............. سمت راست ميره امام حسين........ سمت چپ مي ره آزادي......
- متشكرم آقا
قصه هاي عامه پسند قسمت دوم
كلاغه هنوز به خونش نرسيده............ خوش به حال جوجه هاش !! چه حالي مي كنن با خونه خالي
Tuesday, June 28, 2005
قصه هاي عامه پسند
يكي بود يكي نبود
اوني كه نبود اومد پيش اوني كه بود
..................................
خب خدا روشكر اولش به خير وخوشي شروع شد
تا من برم يه فكري واسه كلاغه بكنم و بيام شما ادامه اين قصه رو بسازيد
اوني كه نبود اومد پيش اوني كه بود
..................................
خب خدا روشكر اولش به خير وخوشي شروع شد
تا من برم يه فكري واسه كلاغه بكنم و بيام شما ادامه اين قصه رو بسازيد
Sunday, June 26, 2005
Saturday, June 25, 2005
Wednesday, June 22, 2005
Monday, June 20, 2005
غروب دلگير
[داخلي بعد از غروب]
مرد رو به زن (با حالت التماس) :عزيزم من هميشه منتظر برگشتنت مي مونم
اين اتفاق نزديك يكي از شهرهاي بين زنجان و تهران رخ داده
مرد رو به زن (با حالت التماس) :عزيزم من هميشه منتظر برگشتنت مي مونم
اين اتفاق نزديك يكي از شهرهاي بين زنجان و تهران رخ داده
Sunday, June 19, 2005
لباسي براي يك عمر
-از شوهرت چه خبر؟
- ولش كردم
-چرااااااا؟
-بهم نميومد.......... از همون اول دلمو زد
-قدش برات بلند بود؟
- نه .... گوديه كمرم رو پر نمي كرد
- ولش كردم
-چرااااااا؟
-بهم نميومد.......... از همون اول دلمو زد
-قدش برات بلند بود؟
- نه .... گوديه كمرم رو پر نمي كرد
Tuesday, June 14, 2005
كابوس
ديشب خواب ديدم كه پطروس مي خواست مردم شهر رو نجات بده كه مونيكا بلوچي از اونجا رد شد و پطروس بيچاره از فرط زيبايي مونيكا انگشت به كون موند.................................... سيل اومد
بيماري
طرفاي محله 13 آبان يه مركز درماني هست به اسم "مركز درمان بيماريهاي رفتاري"...............
بايد يه سري برم اونجا يه مدته كه رفتارم درد مي كنه
بايد يه سري برم اونجا يه مدته كه رفتارم درد مي كنه
Monday, June 13, 2005
Sunday, June 12, 2005
تورم فكري
يادمه هشت سالم بود كه دختر همسايمون به خاطر يه آب نبات جلوي من لخت شد
بعد از بيست سال دوباره ديدمش ....................
نمي دونم در عرض اين بيست سال چه اتفاقي افتاده.............
يا آدما خيلي گرون شدن يا آبنبات ها خيلي ارزون
بعد از بيست سال دوباره ديدمش ....................
نمي دونم در عرض اين بيست سال چه اتفاقي افتاده.............
يا آدما خيلي گرون شدن يا آبنبات ها خيلي ارزون
Saturday, June 11, 2005
انا خلقنا سموات و الارض في سته الايام
- قد يه دنيا دوست دارم
- [با زهرخند] مي دونم ...............چون هفته پيش براي اولين بار همديگه رو ديديم
- [با زهرخند] مي دونم ...............چون هفته پيش براي اولين بار همديگه رو ديديم