Wednesday, June 21, 2006

اشتراکات جنسی

یادته با التماس نگاهت می کردم ... حتی گریه هم می کردم تا منو بغل کنی ....... اونوقت انگار دنیا رو بهم داده بودن ..... سرم رو میذاشتم رو سینه هات ..... اونها رو بو می کردم و تو دستیام می گرفتمشون ...... یاددمه اگه می خواستی سینه هات رو از دهنم جدا کنی.... دنیا رو رو سرم میذاشتم !!!!!.............. آخه می دونی سینه های تو امن ترین جایی بود که داشتم ..... حتی می تونم بگم که بدون اونها می مردم .... می تونم این رو بهت ثابت کنم ...... یادمه شبها از دست من ناراحت می شدی ... ولی من اهمیت نمی دادم و کارم رو تا وقتی که سیر نمی شدم، نصفه کاره نمی ذاشتم ...... خیلی از دستم شاکی می شدی، نه؟! ..... اون موقع نمیدونستم ...... ولی بهت حق می دم .........................
فکر کنم از اون روزی که بدون خداحافظی رفتم پنج سالی باشه که می گذره .... من سال بعدش به صورت رسمی عروسی کردم ........ آها موضوع اصلی داشت یادم می رفت ....... داشتم می گفتم که بهت حق می دم که از رفتارهای اون موقع من ناراحت باشی ... این رو وقتی یادم افتاد که برای اولین بار بیدارم کرد تا بهش شیر بدم ...... راستی اسم دخترمون ........
برگرفته از نامه دختری به مادرش