Tuesday, May 16, 2006

توهم

حالا هی بشین و فکر کن که لیمو شیرازی های تو ظرف میوه "سینهای بریده زنان در سینی" به جا مونده از جنایات ژنرال فرانکو ئه
حالا هی بشین و صدای خیانت زنت تو اتاق بغلی تو رو یاد معصومیت "ویردینیا" بندازه
حالا هی بشین و باسن دخترک "پنجره ای رو به ساحل" رو دید بزن
......................
................
آخرش هم "سگ اندلسی" گازت می گیره و در حال که مرض هاری گرفتی دم در "قصر" کافکا ، "مثل سگ" جون می دی .... این وسط جنازت می مونه که همراه با "پیانو" به گاری "پیرمرد خنضر پنضری" بسته می شه ............. می دونم آخرین چیزی که از خدا می خوای اینه که "دختر اثیری" بیاد سر قبرت ولی اینو تو خواب ببینی (بل صدای ناهید)